...Live inside of Mine


پست شده در Thursday, 31 Tir 1400
views : ۱۴۵
Publish at : 06:28
Follow Me

? 𝑨𝒎 𝑰 𝑾𝒆𝒂𝒌

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)

 

 

𝑰'𝒎 𝒏𝒐𝒕 𝒔𝒆𝒆𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒑𝒆𝒏𝒂𝒏𝒄𝒆 𝒇𝒐𝒓 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝑰'𝒗𝒆 𝒅𝒐𝒏𝒆, 𝑭𝒂𝒕𝒉𝒆𝒓.

من برای کاری که انجام دادم نمیخوام طلب بخشش کنم...

𝑰'𝒎 𝒂𝒔𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒇𝒐𝒓 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒊𝒗𝒆𝒏𝒆𝒔𝒔... 𝑭𝒐𝒓 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝑰'𝒎 𝒂𝒃𝒐𝒖𝒕 𝒕𝒐 𝒅𝒐.

من برای کاری که میخوام انجام بدم قراره طلب بخشش کنم

 

━─━────༺༻────━─━

خوب راستش خیلی محو سریال جدید شدم، یه جورای خاصی متفاوته..

تا حالا شده با دیدن یکی که یه نقصی داره، مثلا ناشنواست یا یه مشکل بدنی داره بگید اخی؟

راستشو بهتون بگم.. اونا به ترحم ما نیازی ندارند، چون وقتی توی بدنت یه نقصی داشته باشی،‌مثلا یکی از حواس پنج گانت از کار افتاده باشه، حواس دیگه فوق العاده قوی تر میشه.. یه چیزی فراتر از قوی..

حس بدی داره که مورد ترحم مردم قرار بگیری، که یکی وظیفه بدونه بهت بگه اخی... نه،‌ اگه من بودم دیوونه میشدم، شاید بقیه هم این طوری باشن.

فیلمه داستانش نمیشه گفت دقیقا این طوریه، ولی یه چیزی داره که جذبتون میکنه و اونم اینه که شخصیت اصلی سریال در عین نابینا بودنش، میزنه پدر هر جنایتکاری که شهرشو الوده کرده در میاره، نه با معرفی کردنش به پلیس، بلکه شبا لباس خاص میپوشه و میره بیرون و شروع میکنه جنگیدن باهاشون.

درسته که یارو نابیناست، اما قدرت شنوایی و بویاییش فراتر از خفنه. این مدلی که اوکی، با شنیدن ضربان قلب میفهمه کی دروغ میگه و کی نه، با شنیدن صدای نفس ها و دم و بازدم میفهمه چند نفر ریختن سرش دارن میزننش.

داستان مثل سریال کماندار پیش میره ولی کاراکتر اصلی نسبت به بقیه ی کاراکترای اصلی نقص های بیشتری داره، ابدا شکست ناپذیر نیست و برای شکست دادن بقیه معمولا تیم میشه.

اما این پست برای نقد نیست...  دلم میخوام فقط یه سری چیزا که از این فیلم فهمیدمو بگم، اگه به نظرت تکراریه،‌فقط اسکرول کنید یا شایدم Ctrl+W رو بزنید...

 

 

یه جورایی برام عجیب بود که ویلین اصلی داستان، عاشق یه زن بود و حاضر بود براش بمیره. اول عشق اون مرد برام جنبه ی بازی رو داشت، مثل ادمایی که حاضرن کسی رو برای خودشون فدا کنن.. اما اون واقعا عاشق اون زن بود و قبل از اینکه زندان بیافته یه حلقه به دست زن داد و ازش خاستگاری کرد. خوب برای اون کرکتر، شاید غیر معقول بود..

خیلی جالبه که کسی که ده ساله میشناسیش، راز های تاریک زیادی داره.. طوری که یهو چشم باز میکنی و حتی کسی که رو به روت وایساده، کسی نیست که دو دقیقه پیش بود. یهو چشم باز میکنی و میبینی که رفیق صمیمی کیوت نازت، همونیه که شبا با یه ماسک مشکی، توی خیابونا میچرخه و از شهر محافظت میکنه، قهرمانی که به چشم همه از جمله رفیق صمیمیش تبهکار اصلی شهر و یه شورشیه.. 

مهم نیست یه ادم چقدر عوضیه، هرکسی فرصت یه شانس دوباره رو داره. مهم نیس، تو یکی بهش بده. اگه اونم از دست داد، میتونی ولش کنی. ولی حتما باید بهش یه شانس دوباره بدی.. اگه یه دونه دادی اونم مدت ها قبل، دوباره بده شاید تغییر کرده باشه. اما حواست باشه که محتاط باشی که اگه اون فرد اون شانسو از دست داد، ضربه نخوری.

اخریش... خوب یه جورایی دوست داشتنی بود، هرکی نسبت به محل زندگیش یه ارزشی قائله، یکی ماسک میزنه و میره اون بیرون برای شرایط بهتر میجنگه، اما یکی دیگه وکیل میشه که از طریق راه قانونی مجرما رو تنبیه کنه، مهم نیست که چه طوری، جفتشون دارن یه کار مفیدی میکنن برای شهرشون.

 

"𝑨𝒏𝒅 𝒉𝒐𝒘 𝒅𝒐 𝒚𝒐𝒖 𝒌𝒏𝒐𝒘 𝒕𝒉𝒆 𝒂𝒏𝒈𝒆𝒍𝒔 𝒂𝒏𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 𝒊𝒏𝒔𝒊𝒅𝒆 𝒎𝒆 𝒂𝒓𝒆𝒏'𝒕 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒂𝒎𝒆 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈𝒔"

و تو چه طوری میدونی که فرشته و شیطان درون من یکی نیستند؟

Notes ۰
پست شده در Thursday, 31 Tir 1400
views : ۱۴۵
Publish at : 06:28
Follow Me

? 𝑨𝒎 𝑰 𝑾𝒆𝒂𝒌

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)
? 𝑨𝒎 𝑰 𝑾𝒆𝒂𝒌

 

 

𝑰'𝒎 𝒏𝒐𝒕 𝒔𝒆𝒆𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒑𝒆𝒏𝒂𝒏𝒄𝒆 𝒇𝒐𝒓 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝑰'𝒗𝒆 𝒅𝒐𝒏𝒆, 𝑭𝒂𝒕𝒉𝒆𝒓.

من برای کاری که انجام دادم نمیخوام طلب بخشش کنم...

𝑰'𝒎 𝒂𝒔𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒇𝒐𝒓 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒊𝒗𝒆𝒏𝒆𝒔𝒔... 𝑭𝒐𝒓 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝑰'𝒎 𝒂𝒃𝒐𝒖𝒕 𝒕𝒐 𝒅𝒐.

من برای کاری که میخوام انجام بدم قراره طلب بخشش کنم

 

━─━────༺༻────━─━

خوب راستش خیلی محو سریال جدید شدم، یه جورای خاصی متفاوته..

تا حالا شده با دیدن یکی که یه نقصی داره، مثلا ناشنواست یا یه مشکل بدنی داره بگید اخی؟

راستشو بهتون بگم.. اونا به ترحم ما نیازی ندارند، چون وقتی توی بدنت یه نقصی داشته باشی،‌مثلا یکی از حواس پنج گانت از کار افتاده باشه، حواس دیگه فوق العاده قوی تر میشه.. یه چیزی فراتر از قوی..

حس بدی داره که مورد ترحم مردم قرار بگیری، که یکی وظیفه بدونه بهت بگه اخی... نه،‌ اگه من بودم دیوونه میشدم، شاید بقیه هم این طوری باشن.

فیلمه داستانش نمیشه گفت دقیقا این طوریه، ولی یه چیزی داره که جذبتون میکنه و اونم اینه که شخصیت اصلی سریال در عین نابینا بودنش، میزنه پدر هر جنایتکاری که شهرشو الوده کرده در میاره، نه با معرفی کردنش به پلیس، بلکه شبا لباس خاص میپوشه و میره بیرون و شروع میکنه جنگیدن باهاشون.

درسته که یارو نابیناست، اما قدرت شنوایی و بویاییش فراتر از خفنه. این مدلی که اوکی، با شنیدن ضربان قلب میفهمه کی دروغ میگه و کی نه، با شنیدن صدای نفس ها و دم و بازدم میفهمه چند نفر ریختن سرش دارن میزننش.

داستان مثل سریال کماندار پیش میره ولی کاراکتر اصلی نسبت به بقیه ی کاراکترای اصلی نقص های بیشتری داره، ابدا شکست ناپذیر نیست و برای شکست دادن بقیه معمولا تیم میشه.

اما این پست برای نقد نیست...  دلم میخوام فقط یه سری چیزا که از این فیلم فهمیدمو بگم، اگه به نظرت تکراریه،‌فقط اسکرول کنید یا شایدم Ctrl+W رو بزنید...

 

 

یه جورایی برام عجیب بود که ویلین اصلی داستان، عاشق یه زن بود و حاضر بود براش بمیره. اول عشق اون مرد برام جنبه ی بازی رو داشت، مثل ادمایی که حاضرن کسی رو برای خودشون فدا کنن.. اما اون واقعا عاشق اون زن بود و قبل از اینکه زندان بیافته یه حلقه به دست زن داد و ازش خاستگاری کرد. خوب برای اون کرکتر، شاید غیر معقول بود..

خیلی جالبه که کسی که ده ساله میشناسیش، راز های تاریک زیادی داره.. طوری که یهو چشم باز میکنی و حتی کسی که رو به روت وایساده، کسی نیست که دو دقیقه پیش بود. یهو چشم باز میکنی و میبینی که رفیق صمیمی کیوت نازت، همونیه که شبا با یه ماسک مشکی، توی خیابونا میچرخه و از شهر محافظت میکنه، قهرمانی که به چشم همه از جمله رفیق صمیمیش تبهکار اصلی شهر و یه شورشیه.. 

مهم نیست یه ادم چقدر عوضیه، هرکسی فرصت یه شانس دوباره رو داره. مهم نیس، تو یکی بهش بده. اگه اونم از دست داد، میتونی ولش کنی. ولی حتما باید بهش یه شانس دوباره بدی.. اگه یه دونه دادی اونم مدت ها قبل، دوباره بده شاید تغییر کرده باشه. اما حواست باشه که محتاط باشی که اگه اون فرد اون شانسو از دست داد، ضربه نخوری.

اخریش... خوب یه جورایی دوست داشتنی بود، هرکی نسبت به محل زندگیش یه ارزشی قائله، یکی ماسک میزنه و میره اون بیرون برای شرایط بهتر میجنگه، اما یکی دیگه وکیل میشه که از طریق راه قانونی مجرما رو تنبیه کنه، مهم نیست که چه طوری، جفتشون دارن یه کار مفیدی میکنن برای شهرشون.

 

"𝑨𝒏𝒅 𝒉𝒐𝒘 𝒅𝒐 𝒚𝒐𝒖 𝒌𝒏𝒐𝒘 𝒕𝒉𝒆 𝒂𝒏𝒈𝒆𝒍𝒔 𝒂𝒏𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 𝒊𝒏𝒔𝒊𝒅𝒆 𝒎𝒆 𝒂𝒓𝒆𝒏'𝒕 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒂𝒎𝒆 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈𝒔"

و تو چه طوری میدونی که فرشته و شیطان درون من یکی نیستند؟

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)

 

 

𝑰'𝒎 𝒏𝒐𝒕 𝒔𝒆𝒆𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒑𝒆𝒏𝒂𝒏𝒄𝒆 𝒇𝒐𝒓 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝑰'𝒗𝒆 𝒅𝒐𝒏𝒆, 𝑭𝒂𝒕𝒉𝒆𝒓.

من برای کاری که انجام دادم نمیخوام طلب بخشش کنم...

𝑰'𝒎 𝒂𝒔𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒇𝒐𝒓 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒊𝒗𝒆𝒏𝒆𝒔𝒔... 𝑭𝒐𝒓 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝑰'𝒎 𝒂𝒃𝒐𝒖𝒕 𝒕𝒐 𝒅𝒐.

من برای کاری که میخوام انجام بدم قراره طلب بخشش کنم

 

━─━────༺༻────━─━

خوب راستش خیلی محو سریال جدید شدم، یه جورای خاصی متفاوته..

تا حالا شده با دیدن یکی که یه نقصی داره، مثلا ناشنواست یا یه مشکل بدنی داره بگید اخی؟

راستشو بهتون بگم.. اونا به ترحم ما نیازی ندارند، چون وقتی توی بدنت یه نقصی داشته باشی،‌مثلا یکی از حواس پنج گانت از کار افتاده باشه، حواس دیگه فوق العاده قوی تر میشه.. یه چیزی فراتر از قوی..

حس بدی داره که مورد ترحم مردم قرار بگیری، که یکی وظیفه بدونه بهت بگه اخی... نه،‌ اگه من بودم دیوونه میشدم، شاید بقیه هم این طوری باشن.

فیلمه داستانش نمیشه گفت دقیقا این طوریه، ولی یه چیزی داره که جذبتون میکنه و اونم اینه که شخصیت اصلی سریال در عین نابینا بودنش، میزنه پدر هر جنایتکاری که شهرشو الوده کرده در میاره، نه با معرفی کردنش به پلیس، بلکه شبا لباس خاص میپوشه و میره بیرون و شروع میکنه جنگیدن باهاشون.

درسته که یارو نابیناست، اما قدرت شنوایی و بویاییش فراتر از خفنه. این مدلی که اوکی، با شنیدن ضربان قلب میفهمه کی دروغ میگه و کی نه، با شنیدن صدای نفس ها و دم و بازدم میفهمه چند نفر ریختن سرش دارن میزننش.

داستان مثل سریال کماندار پیش میره ولی کاراکتر اصلی نسبت به بقیه ی کاراکترای اصلی نقص های بیشتری داره، ابدا شکست ناپذیر نیست و برای شکست دادن بقیه معمولا تیم میشه.

اما این پست برای نقد نیست...  دلم میخوام فقط یه سری چیزا که از این فیلم فهمیدمو بگم، اگه به نظرت تکراریه،‌فقط اسکرول کنید یا شایدم Ctrl+W رو بزنید...

 

 

یه جورایی برام عجیب بود که ویلین اصلی داستان، عاشق یه زن بود و حاضر بود براش بمیره. اول عشق اون مرد برام جنبه ی بازی رو داشت، مثل ادمایی که حاضرن کسی رو برای خودشون فدا کنن.. اما اون واقعا عاشق اون زن بود و قبل از اینکه زندان بیافته یه حلقه به دست زن داد و ازش خاستگاری کرد. خوب برای اون کرکتر، شاید غیر معقول بود..

خیلی جالبه که کسی که ده ساله میشناسیش، راز های تاریک زیادی داره.. طوری که یهو چشم باز میکنی و حتی کسی که رو به روت وایساده، کسی نیست که دو دقیقه پیش بود. یهو چشم باز میکنی و میبینی که رفیق صمیمی کیوت نازت، همونیه که شبا با یه ماسک مشکی، توی خیابونا میچرخه و از شهر محافظت میکنه، قهرمانی که به چشم همه از جمله رفیق صمیمیش تبهکار اصلی شهر و یه شورشیه.. 

مهم نیست یه ادم چقدر عوضیه، هرکسی فرصت یه شانس دوباره رو داره. مهم نیس، تو یکی بهش بده. اگه اونم از دست داد، میتونی ولش کنی. ولی حتما باید بهش یه شانس دوباره بدی.. اگه یه دونه دادی اونم مدت ها قبل، دوباره بده شاید تغییر کرده باشه. اما حواست باشه که محتاط باشی که اگه اون فرد اون شانسو از دست داد، ضربه نخوری.

اخریش... خوب یه جورایی دوست داشتنی بود، هرکی نسبت به محل زندگیش یه ارزشی قائله، یکی ماسک میزنه و میره اون بیرون برای شرایط بهتر میجنگه، اما یکی دیگه وکیل میشه که از طریق راه قانونی مجرما رو تنبیه کنه، مهم نیست که چه طوری، جفتشون دارن یه کار مفیدی میکنن برای شهرشون.

 

"𝑨𝒏𝒅 𝒉𝒐𝒘 𝒅𝒐 𝒚𝒐𝒖 𝒌𝒏𝒐𝒘 𝒕𝒉𝒆 𝒂𝒏𝒈𝒆𝒍𝒔 𝒂𝒏𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 𝒊𝒏𝒔𝒊𝒅𝒆 𝒎𝒆 𝒂𝒓𝒆𝒏'𝒕 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒂𝒎𝒆 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈𝒔"

و تو چه طوری میدونی که فرشته و شیطان درون من یکی نیستند؟

Notes ۰
? 𝑨𝒎 𝑰 𝑾𝒆𝒂𝒌

? 𝑨𝒎 𝑰 𝑾𝒆𝒂𝒌

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)
? 𝑨𝒎 𝑰 𝑾𝒆𝒂𝒌

 

 

𝑰'𝒎 𝒏𝒐𝒕 𝒔𝒆𝒆𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒑𝒆𝒏𝒂𝒏𝒄𝒆 𝒇𝒐𝒓 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝑰'𝒗𝒆 𝒅𝒐𝒏𝒆, 𝑭𝒂𝒕𝒉𝒆𝒓.

من برای کاری که انجام دادم نمیخوام طلب بخشش کنم...

𝑰'𝒎 𝒂𝒔𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒇𝒐𝒓 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒊𝒗𝒆𝒏𝒆𝒔𝒔... 𝑭𝒐𝒓 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝑰'𝒎 𝒂𝒃𝒐𝒖𝒕 𝒕𝒐 𝒅𝒐.

من برای کاری که میخوام انجام بدم قراره طلب بخشش کنم

 

━─━────༺༻────━─━

خوب راستش خیلی محو سریال جدید شدم، یه جورای خاصی متفاوته..

تا حالا شده با دیدن یکی که یه نقصی داره، مثلا ناشنواست یا یه مشکل بدنی داره بگید اخی؟

راستشو بهتون بگم.. اونا به ترحم ما نیازی ندارند، چون وقتی توی بدنت یه نقصی داشته باشی،‌مثلا یکی از حواس پنج گانت از کار افتاده باشه، حواس دیگه فوق العاده قوی تر میشه.. یه چیزی فراتر از قوی..

حس بدی داره که مورد ترحم مردم قرار بگیری، که یکی وظیفه بدونه بهت بگه اخی... نه،‌ اگه من بودم دیوونه میشدم، شاید بقیه هم این طوری باشن.

فیلمه داستانش نمیشه گفت دقیقا این طوریه، ولی یه چیزی داره که جذبتون میکنه و اونم اینه که شخصیت اصلی سریال در عین نابینا بودنش، میزنه پدر هر جنایتکاری که شهرشو الوده کرده در میاره، نه با معرفی کردنش به پلیس، بلکه شبا لباس خاص میپوشه و میره بیرون و شروع میکنه جنگیدن باهاشون.

درسته که یارو نابیناست، اما قدرت شنوایی و بویاییش فراتر از خفنه. این مدلی که اوکی، با شنیدن ضربان قلب میفهمه کی دروغ میگه و کی نه، با شنیدن صدای نفس ها و دم و بازدم میفهمه چند نفر ریختن سرش دارن میزننش.

داستان مثل سریال کماندار پیش میره ولی کاراکتر اصلی نسبت به بقیه ی کاراکترای اصلی نقص های بیشتری داره، ابدا شکست ناپذیر نیست و برای شکست دادن بقیه معمولا تیم میشه.

اما این پست برای نقد نیست...  دلم میخوام فقط یه سری چیزا که از این فیلم فهمیدمو بگم، اگه به نظرت تکراریه،‌فقط اسکرول کنید یا شایدم Ctrl+W رو بزنید...

 

 

یه جورایی برام عجیب بود که ویلین اصلی داستان، عاشق یه زن بود و حاضر بود براش بمیره. اول عشق اون مرد برام جنبه ی بازی رو داشت، مثل ادمایی که حاضرن کسی رو برای خودشون فدا کنن.. اما اون واقعا عاشق اون زن بود و قبل از اینکه زندان بیافته یه حلقه به دست زن داد و ازش خاستگاری کرد. خوب برای اون کرکتر، شاید غیر معقول بود..

خیلی جالبه که کسی که ده ساله میشناسیش، راز های تاریک زیادی داره.. طوری که یهو چشم باز میکنی و حتی کسی که رو به روت وایساده، کسی نیست که دو دقیقه پیش بود. یهو چشم باز میکنی و میبینی که رفیق صمیمی کیوت نازت، همونیه که شبا با یه ماسک مشکی، توی خیابونا میچرخه و از شهر محافظت میکنه، قهرمانی که به چشم همه از جمله رفیق صمیمیش تبهکار اصلی شهر و یه شورشیه.. 

مهم نیست یه ادم چقدر عوضیه، هرکسی فرصت یه شانس دوباره رو داره. مهم نیس، تو یکی بهش بده. اگه اونم از دست داد، میتونی ولش کنی. ولی حتما باید بهش یه شانس دوباره بدی.. اگه یه دونه دادی اونم مدت ها قبل، دوباره بده شاید تغییر کرده باشه. اما حواست باشه که محتاط باشی که اگه اون فرد اون شانسو از دست داد، ضربه نخوری.

اخریش... خوب یه جورایی دوست داشتنی بود، هرکی نسبت به محل زندگیش یه ارزشی قائله، یکی ماسک میزنه و میره اون بیرون برای شرایط بهتر میجنگه، اما یکی دیگه وکیل میشه که از طریق راه قانونی مجرما رو تنبیه کنه، مهم نیست که چه طوری، جفتشون دارن یه کار مفیدی میکنن برای شهرشون.

 

"𝑨𝒏𝒅 𝒉𝒐𝒘 𝒅𝒐 𝒚𝒐𝒖 𝒌𝒏𝒐𝒘 𝒕𝒉𝒆 𝒂𝒏𝒈𝒆𝒍𝒔 𝒂𝒏𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 𝒊𝒏𝒔𝒊𝒅𝒆 𝒎𝒆 𝒂𝒓𝒆𝒏'𝒕 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒂𝒎𝒆 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈𝒔"

و تو چه طوری میدونی که فرشته و شیطان درون من یکی نیستند؟

 

 

𝑰'𝒎 𝒏𝒐𝒕 𝒔𝒆𝒆𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒑𝒆𝒏𝒂𝒏𝒄𝒆 𝒇𝒐𝒓 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝑰'𝒗𝒆 𝒅𝒐𝒏𝒆, 𝑭𝒂𝒕𝒉𝒆𝒓.

من برای کاری که انجام دادم نمیخوام طلب بخشش کنم...

𝑰'𝒎 𝒂𝒔𝒌𝒊𝒏𝒈 𝒇𝒐𝒓 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒊𝒗𝒆𝒏𝒆𝒔𝒔... 𝑭𝒐𝒓 𝒘𝒉𝒂𝒕 𝑰'𝒎 𝒂𝒃𝒐𝒖𝒕 𝒕𝒐 𝒅𝒐.

من برای کاری که میخوام انجام بدم قراره طلب بخشش کنم

 

━─━────༺༻────━─━

خوب راستش خیلی محو سریال جدید شدم، یه جورای خاصی متفاوته..

تا حالا شده با دیدن یکی که یه نقصی داره، مثلا ناشنواست یا یه مشکل بدنی داره بگید اخی؟

راستشو بهتون بگم.. اونا به ترحم ما نیازی ندارند، چون وقتی توی بدنت یه نقصی داشته باشی،‌مثلا یکی از حواس پنج گانت از کار افتاده باشه، حواس دیگه فوق العاده قوی تر میشه.. یه چیزی فراتر از قوی..

حس بدی داره که مورد ترحم مردم قرار بگیری، که یکی وظیفه بدونه بهت بگه اخی... نه،‌ اگه من بودم دیوونه میشدم، شاید بقیه هم این طوری باشن.

فیلمه داستانش نمیشه گفت دقیقا این طوریه، ولی یه چیزی داره که جذبتون میکنه و اونم اینه که شخصیت اصلی سریال در عین نابینا بودنش، میزنه پدر هر جنایتکاری که شهرشو الوده کرده در میاره، نه با معرفی کردنش به پلیس، بلکه شبا لباس خاص میپوشه و میره بیرون و شروع میکنه جنگیدن باهاشون.

درسته که یارو نابیناست، اما قدرت شنوایی و بویاییش فراتر از خفنه. این مدلی که اوکی، با شنیدن ضربان قلب میفهمه کی دروغ میگه و کی نه، با شنیدن صدای نفس ها و دم و بازدم میفهمه چند نفر ریختن سرش دارن میزننش.

داستان مثل سریال کماندار پیش میره ولی کاراکتر اصلی نسبت به بقیه ی کاراکترای اصلی نقص های بیشتری داره، ابدا شکست ناپذیر نیست و برای شکست دادن بقیه معمولا تیم میشه.

اما این پست برای نقد نیست...  دلم میخوام فقط یه سری چیزا که از این فیلم فهمیدمو بگم، اگه به نظرت تکراریه،‌فقط اسکرول کنید یا شایدم Ctrl+W رو بزنید...

 

 

یه جورایی برام عجیب بود که ویلین اصلی داستان، عاشق یه زن بود و حاضر بود براش بمیره. اول عشق اون مرد برام جنبه ی بازی رو داشت، مثل ادمایی که حاضرن کسی رو برای خودشون فدا کنن.. اما اون واقعا عاشق اون زن بود و قبل از اینکه زندان بیافته یه حلقه به دست زن داد و ازش خاستگاری کرد. خوب برای اون کرکتر، شاید غیر معقول بود..

خیلی جالبه که کسی که ده ساله میشناسیش، راز های تاریک زیادی داره.. طوری که یهو چشم باز میکنی و حتی کسی که رو به روت وایساده، کسی نیست که دو دقیقه پیش بود. یهو چشم باز میکنی و میبینی که رفیق صمیمی کیوت نازت، همونیه که شبا با یه ماسک مشکی، توی خیابونا میچرخه و از شهر محافظت میکنه، قهرمانی که به چشم همه از جمله رفیق صمیمیش تبهکار اصلی شهر و یه شورشیه.. 

مهم نیست یه ادم چقدر عوضیه، هرکسی فرصت یه شانس دوباره رو داره. مهم نیس، تو یکی بهش بده. اگه اونم از دست داد، میتونی ولش کنی. ولی حتما باید بهش یه شانس دوباره بدی.. اگه یه دونه دادی اونم مدت ها قبل، دوباره بده شاید تغییر کرده باشه. اما حواست باشه که محتاط باشی که اگه اون فرد اون شانسو از دست داد، ضربه نخوری.

اخریش... خوب یه جورایی دوست داشتنی بود، هرکی نسبت به محل زندگیش یه ارزشی قائله، یکی ماسک میزنه و میره اون بیرون برای شرایط بهتر میجنگه، اما یکی دیگه وکیل میشه که از طریق راه قانونی مجرما رو تنبیه کنه، مهم نیست که چه طوری، جفتشون دارن یه کار مفیدی میکنن برای شهرشون.

 

"𝑨𝒏𝒅 𝒉𝒐𝒘 𝒅𝒐 𝒚𝒐𝒖 𝒌𝒏𝒐𝒘 𝒕𝒉𝒆 𝒂𝒏𝒈𝒆𝒍𝒔 𝒂𝒏𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 𝒊𝒏𝒔𝒊𝒅𝒆 𝒎𝒆 𝒂𝒓𝒆𝒏'𝒕 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒂𝒎𝒆 𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈𝒔"

و تو چه طوری میدونی که فرشته و شیطان درون من یکی نیستند؟

Notes ۰
پست شده در Tuesday, 29 Tir 1400
views : ۱۲۵
Publish at : 10:15
Follow Me

𝑵𝒆𝒗𝒆𝒓 𝑮𝒊𝒗𝒆 𝑼𝒑

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)

 

 

 

𝑨𝒏𝒅 𝑰 𝒘𝒐𝒏'𝒕 𝒍𝒆𝒕 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒆𝒕 𝒎𝒆 𝒅𝒐𝒘𝒏

و من بهت اجازه نمیدم زمینم بزنی

𝑰'𝒍𝒍 𝒌𝒆𝒆𝒑 𝒈𝒆𝒕𝒕𝒊𝒏' 𝒖𝒑 𝒘𝒉𝒆𝒏 𝑰 𝒉𝒊𝒕 𝒕𝒉𝒆 𝒈𝒓𝒐𝒖𝒏𝒅

من وقتی زمین میخورم به بلند شدن ادامه میدم

 

━─━────༺༻────━─━

"قبل از شروع بگم که اگه از پست جنبه ی بدی برداشت کردید فقط اخرشو بخونید"

دلم میخواست اینو پست کنم.. از صمیم قلبم متنفرم وقتی یکی از دوستای خودم خودشو دست کم میگیره. توی ویدئو گیم، میگه که اوه! خوب قبول کن که پسرا از دخترا بهترن

! درسته. اونا بهتر بودن ولی ماهم میریم و شکستشون میدیم، میگن که اسم اکانتتو اسم خودتو بزار که بفهمن دختری و ازت انتظار نداشته باشن.

من شخصا دختریم، که جذب کاراکترای قوی میشم. مخصوصا زنای قوی مه برخلاف ظرافتشون، قدرتمندم هستن. دلم میخواد مثل ملکه ی اژدها توی گیم اف ترونس وقتی یکی دست روم بلند میکنه بگم: دفعه ی بعدی که دست روم بلند کنی، اخرین باری میشه که دستی داری.

بحث بعدی

انتخاب رشته..

اوه نه تو نباید بری فلان رشته! چرا؟ چون برای فلان شغل برای یه دختر توی چامعه کار نیست. من شخصا قراره نشون بدم که اگرم برام اینجا کار نباشه، کشور دیگه هست. و برای هدفم حاضرم هرکاری بکنم.

حس میکنم حقمون پایمال شده، یا این چیزیه که از گذشته مونده، که ما همیشه جایگاه دومیم. مثل حکومت افغانستان که دخترا اجازه ی تحصیل ندارن. که این ینی کارای حقوق خوب برای مردا و حمالی برای زنا.

اما بزارید بگم. ما ها هیچوقت تسلیم نمیشیم، همون طور که مردا نمیشن. ممکنه زمین بخوریم، یه لیوان قهوه نیازداشته باشیم و یه روز تنهایی، ولی دوباره بلند میشیم و میجنگیم:)

 

حرف اصلیم اینه. چه به دخترا، چه به پسرا، به نقد منفی گوش ندید، راه خودتونو برید چون مردم گاهی از پیشرفتتون میترسن و میخوان زمین بخورید. کارتونو بکنید و از نتیجه لذت ببرید

"این پست اصلا بی ادبی به پسرا نیستا! جنبه ی فمینیستی هم نداره. فقط حس کردم باید اینا رو بنویسم، همین. از نظر من ما جنس برترنداریم، ما همه با هم برابریم و هر کودوممون نقطه ضعفا و نقاط قوتی داریم"

Notes ۱
پست شده در Tuesday, 29 Tir 1400
views : ۱۲۵
Publish at : 10:15
Follow Me

𝑵𝒆𝒗𝒆𝒓 𝑮𝒊𝒗𝒆 𝑼𝒑

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)
𝑵𝒆𝒗𝒆𝒓 𝑮𝒊𝒗𝒆 𝑼𝒑

 

 

 

𝑨𝒏𝒅 𝑰 𝒘𝒐𝒏'𝒕 𝒍𝒆𝒕 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒆𝒕 𝒎𝒆 𝒅𝒐𝒘𝒏

و من بهت اجازه نمیدم زمینم بزنی

𝑰'𝒍𝒍 𝒌𝒆𝒆𝒑 𝒈𝒆𝒕𝒕𝒊𝒏' 𝒖𝒑 𝒘𝒉𝒆𝒏 𝑰 𝒉𝒊𝒕 𝒕𝒉𝒆 𝒈𝒓𝒐𝒖𝒏𝒅

من وقتی زمین میخورم به بلند شدن ادامه میدم

 

━─━────༺༻────━─━

"قبل از شروع بگم که اگه از پست جنبه ی بدی برداشت کردید فقط اخرشو بخونید"

دلم میخواست اینو پست کنم.. از صمیم قلبم متنفرم وقتی یکی از دوستای خودم خودشو دست کم میگیره. توی ویدئو گیم، میگه که اوه! خوب قبول کن که پسرا از دخترا بهترن

! درسته. اونا بهتر بودن ولی ماهم میریم و شکستشون میدیم، میگن که اسم اکانتتو اسم خودتو بزار که بفهمن دختری و ازت انتظار نداشته باشن.

من شخصا دختریم، که جذب کاراکترای قوی میشم. مخصوصا زنای قوی مه برخلاف ظرافتشون، قدرتمندم هستن. دلم میخواد مثل ملکه ی اژدها توی گیم اف ترونس وقتی یکی دست روم بلند میکنه بگم: دفعه ی بعدی که دست روم بلند کنی، اخرین باری میشه که دستی داری.

بحث بعدی

انتخاب رشته..

اوه نه تو نباید بری فلان رشته! چرا؟ چون برای فلان شغل برای یه دختر توی چامعه کار نیست. من شخصا قراره نشون بدم که اگرم برام اینجا کار نباشه، کشور دیگه هست. و برای هدفم حاضرم هرکاری بکنم.

حس میکنم حقمون پایمال شده، یا این چیزیه که از گذشته مونده، که ما همیشه جایگاه دومیم. مثل حکومت افغانستان که دخترا اجازه ی تحصیل ندارن. که این ینی کارای حقوق خوب برای مردا و حمالی برای زنا.

اما بزارید بگم. ما ها هیچوقت تسلیم نمیشیم، همون طور که مردا نمیشن. ممکنه زمین بخوریم، یه لیوان قهوه نیازداشته باشیم و یه روز تنهایی، ولی دوباره بلند میشیم و میجنگیم:)

 

حرف اصلیم اینه. چه به دخترا، چه به پسرا، به نقد منفی گوش ندید، راه خودتونو برید چون مردم گاهی از پیشرفتتون میترسن و میخوان زمین بخورید. کارتونو بکنید و از نتیجه لذت ببرید

"این پست اصلا بی ادبی به پسرا نیستا! جنبه ی فمینیستی هم نداره. فقط حس کردم باید اینا رو بنویسم، همین. از نظر من ما جنس برترنداریم، ما همه با هم برابریم و هر کودوممون نقطه ضعفا و نقاط قوتی داریم"

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)

 

 

 

𝑨𝒏𝒅 𝑰 𝒘𝒐𝒏'𝒕 𝒍𝒆𝒕 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒆𝒕 𝒎𝒆 𝒅𝒐𝒘𝒏

و من بهت اجازه نمیدم زمینم بزنی

𝑰'𝒍𝒍 𝒌𝒆𝒆𝒑 𝒈𝒆𝒕𝒕𝒊𝒏' 𝒖𝒑 𝒘𝒉𝒆𝒏 𝑰 𝒉𝒊𝒕 𝒕𝒉𝒆 𝒈𝒓𝒐𝒖𝒏𝒅

من وقتی زمین میخورم به بلند شدن ادامه میدم

 

━─━────༺༻────━─━

"قبل از شروع بگم که اگه از پست جنبه ی بدی برداشت کردید فقط اخرشو بخونید"

دلم میخواست اینو پست کنم.. از صمیم قلبم متنفرم وقتی یکی از دوستای خودم خودشو دست کم میگیره. توی ویدئو گیم، میگه که اوه! خوب قبول کن که پسرا از دخترا بهترن

! درسته. اونا بهتر بودن ولی ماهم میریم و شکستشون میدیم، میگن که اسم اکانتتو اسم خودتو بزار که بفهمن دختری و ازت انتظار نداشته باشن.

من شخصا دختریم، که جذب کاراکترای قوی میشم. مخصوصا زنای قوی مه برخلاف ظرافتشون، قدرتمندم هستن. دلم میخواد مثل ملکه ی اژدها توی گیم اف ترونس وقتی یکی دست روم بلند میکنه بگم: دفعه ی بعدی که دست روم بلند کنی، اخرین باری میشه که دستی داری.

بحث بعدی

انتخاب رشته..

اوه نه تو نباید بری فلان رشته! چرا؟ چون برای فلان شغل برای یه دختر توی چامعه کار نیست. من شخصا قراره نشون بدم که اگرم برام اینجا کار نباشه، کشور دیگه هست. و برای هدفم حاضرم هرکاری بکنم.

حس میکنم حقمون پایمال شده، یا این چیزیه که از گذشته مونده، که ما همیشه جایگاه دومیم. مثل حکومت افغانستان که دخترا اجازه ی تحصیل ندارن. که این ینی کارای حقوق خوب برای مردا و حمالی برای زنا.

اما بزارید بگم. ما ها هیچوقت تسلیم نمیشیم، همون طور که مردا نمیشن. ممکنه زمین بخوریم، یه لیوان قهوه نیازداشته باشیم و یه روز تنهایی، ولی دوباره بلند میشیم و میجنگیم:)

 

حرف اصلیم اینه. چه به دخترا، چه به پسرا، به نقد منفی گوش ندید، راه خودتونو برید چون مردم گاهی از پیشرفتتون میترسن و میخوان زمین بخورید. کارتونو بکنید و از نتیجه لذت ببرید

"این پست اصلا بی ادبی به پسرا نیستا! جنبه ی فمینیستی هم نداره. فقط حس کردم باید اینا رو بنویسم، همین. از نظر من ما جنس برترنداریم، ما همه با هم برابریم و هر کودوممون نقطه ضعفا و نقاط قوتی داریم"

Notes ۱
𝑵𝒆𝒗𝒆𝒓 𝑮𝒊𝒗𝒆 𝑼𝒑

𝑵𝒆𝒗𝒆𝒓 𝑮𝒊𝒗𝒆 𝑼𝒑

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)
𝑵𝒆𝒗𝒆𝒓 𝑮𝒊𝒗𝒆 𝑼𝒑

 

 

 

𝑨𝒏𝒅 𝑰 𝒘𝒐𝒏'𝒕 𝒍𝒆𝒕 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒆𝒕 𝒎𝒆 𝒅𝒐𝒘𝒏

و من بهت اجازه نمیدم زمینم بزنی

𝑰'𝒍𝒍 𝒌𝒆𝒆𝒑 𝒈𝒆𝒕𝒕𝒊𝒏' 𝒖𝒑 𝒘𝒉𝒆𝒏 𝑰 𝒉𝒊𝒕 𝒕𝒉𝒆 𝒈𝒓𝒐𝒖𝒏𝒅

من وقتی زمین میخورم به بلند شدن ادامه میدم

 

━─━────༺༻────━─━

"قبل از شروع بگم که اگه از پست جنبه ی بدی برداشت کردید فقط اخرشو بخونید"

دلم میخواست اینو پست کنم.. از صمیم قلبم متنفرم وقتی یکی از دوستای خودم خودشو دست کم میگیره. توی ویدئو گیم، میگه که اوه! خوب قبول کن که پسرا از دخترا بهترن

! درسته. اونا بهتر بودن ولی ماهم میریم و شکستشون میدیم، میگن که اسم اکانتتو اسم خودتو بزار که بفهمن دختری و ازت انتظار نداشته باشن.

من شخصا دختریم، که جذب کاراکترای قوی میشم. مخصوصا زنای قوی مه برخلاف ظرافتشون، قدرتمندم هستن. دلم میخواد مثل ملکه ی اژدها توی گیم اف ترونس وقتی یکی دست روم بلند میکنه بگم: دفعه ی بعدی که دست روم بلند کنی، اخرین باری میشه که دستی داری.

بحث بعدی

انتخاب رشته..

اوه نه تو نباید بری فلان رشته! چرا؟ چون برای فلان شغل برای یه دختر توی چامعه کار نیست. من شخصا قراره نشون بدم که اگرم برام اینجا کار نباشه، کشور دیگه هست. و برای هدفم حاضرم هرکاری بکنم.

حس میکنم حقمون پایمال شده، یا این چیزیه که از گذشته مونده، که ما همیشه جایگاه دومیم. مثل حکومت افغانستان که دخترا اجازه ی تحصیل ندارن. که این ینی کارای حقوق خوب برای مردا و حمالی برای زنا.

اما بزارید بگم. ما ها هیچوقت تسلیم نمیشیم، همون طور که مردا نمیشن. ممکنه زمین بخوریم، یه لیوان قهوه نیازداشته باشیم و یه روز تنهایی، ولی دوباره بلند میشیم و میجنگیم:)

 

حرف اصلیم اینه. چه به دخترا، چه به پسرا، به نقد منفی گوش ندید، راه خودتونو برید چون مردم گاهی از پیشرفتتون میترسن و میخوان زمین بخورید. کارتونو بکنید و از نتیجه لذت ببرید

"این پست اصلا بی ادبی به پسرا نیستا! جنبه ی فمینیستی هم نداره. فقط حس کردم باید اینا رو بنویسم، همین. از نظر من ما جنس برترنداریم، ما همه با هم برابریم و هر کودوممون نقطه ضعفا و نقاط قوتی داریم"

 

 

 

𝑨𝒏𝒅 𝑰 𝒘𝒐𝒏'𝒕 𝒍𝒆𝒕 𝒚𝒐𝒖 𝒈𝒆𝒕 𝒎𝒆 𝒅𝒐𝒘𝒏

و من بهت اجازه نمیدم زمینم بزنی

𝑰'𝒍𝒍 𝒌𝒆𝒆𝒑 𝒈𝒆𝒕𝒕𝒊𝒏' 𝒖𝒑 𝒘𝒉𝒆𝒏 𝑰 𝒉𝒊𝒕 𝒕𝒉𝒆 𝒈𝒓𝒐𝒖𝒏𝒅

من وقتی زمین میخورم به بلند شدن ادامه میدم

 

━─━────༺༻────━─━

"قبل از شروع بگم که اگه از پست جنبه ی بدی برداشت کردید فقط اخرشو بخونید"

دلم میخواست اینو پست کنم.. از صمیم قلبم متنفرم وقتی یکی از دوستای خودم خودشو دست کم میگیره. توی ویدئو گیم، میگه که اوه! خوب قبول کن که پسرا از دخترا بهترن

! درسته. اونا بهتر بودن ولی ماهم میریم و شکستشون میدیم، میگن که اسم اکانتتو اسم خودتو بزار که بفهمن دختری و ازت انتظار نداشته باشن.

من شخصا دختریم، که جذب کاراکترای قوی میشم. مخصوصا زنای قوی مه برخلاف ظرافتشون، قدرتمندم هستن. دلم میخواد مثل ملکه ی اژدها توی گیم اف ترونس وقتی یکی دست روم بلند میکنه بگم: دفعه ی بعدی که دست روم بلند کنی، اخرین باری میشه که دستی داری.

بحث بعدی

انتخاب رشته..

اوه نه تو نباید بری فلان رشته! چرا؟ چون برای فلان شغل برای یه دختر توی چامعه کار نیست. من شخصا قراره نشون بدم که اگرم برام اینجا کار نباشه، کشور دیگه هست. و برای هدفم حاضرم هرکاری بکنم.

حس میکنم حقمون پایمال شده، یا این چیزیه که از گذشته مونده، که ما همیشه جایگاه دومیم. مثل حکومت افغانستان که دخترا اجازه ی تحصیل ندارن. که این ینی کارای حقوق خوب برای مردا و حمالی برای زنا.

اما بزارید بگم. ما ها هیچوقت تسلیم نمیشیم، همون طور که مردا نمیشن. ممکنه زمین بخوریم، یه لیوان قهوه نیازداشته باشیم و یه روز تنهایی، ولی دوباره بلند میشیم و میجنگیم:)

 

حرف اصلیم اینه. چه به دخترا، چه به پسرا، به نقد منفی گوش ندید، راه خودتونو برید چون مردم گاهی از پیشرفتتون میترسن و میخوان زمین بخورید. کارتونو بکنید و از نتیجه لذت ببرید

"این پست اصلا بی ادبی به پسرا نیستا! جنبه ی فمینیستی هم نداره. فقط حس کردم باید اینا رو بنویسم، همین. از نظر من ما جنس برترنداریم، ما همه با هم برابریم و هر کودوممون نقطه ضعفا و نقاط قوتی داریم"

Notes ۱
پست شده در Monday, 28 Tir 1400
views : ۸۱
Publish at : 11:43
Follow Me

𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒊𝒏𝒈

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)

 

"نمیتونی بدون تغییر دادن سرشت انسان ها، قوانین رو تغییر بدی"

 

━─━────༺༻────━─━

 

حرف جالبی بود، راستش درسته

ما ادما از تغییر میترسیم، ازش فرار میکنیم

عادتمونه که همون روتین های کسل وار گذشته هامونو ادامه بدیم

ار حرفها و کاراشون پیروی میکنیم

در حین پیروی از اونها، یه مقدار تکنولوژیم قاطیش میکنیم

مثل استفاده از تلفن، قبلا برای صحبت بود، الان برای کارهای دیگه هم استفاده میشه

همین باعث میشه که روزها تکراری بشن و همین جوری بیان و برن و زندگی یه نوجوون ایرانی با افسردگی قاطی بشه

 

چون قبلا یه کاری سود نداشته،‌پس ینی الانم نداره

تفکر انسان این طوریه

اوه نه! فلان رشته نرو بدرد نمیخوره! تو باید اینو بخونی چون خیلی پول توشه.

ما ادما شاید از حقیقت مینرسیم. برای همینه که باور چیزایی که برامون غیرقابل باوره سخته و تا حدی غیرممکن!

این مثل فلسفست

تصور کنید که یه خانواده ی سه نفره که یه بچه ی سه ساله دارن سر میز نشستن و مادرخانواده داره توی اشپزخونه غذا درست میکنه.

بهو پدر خانواده شروع ب پرواز میکنه

بچه کوچولو خیلی ذوق میکنه و میگه وای چقدر باحال! و سعی میکنه به مامانشم نشون بده ولی مادر وقتی همسرشو اون طوری میبینه غش میکنه

دلیل این ری اکشن چیه؟

به خاطر اینه که اون بچه هنوز نمیدونه انسان چه توانایی هابیی داره و چی نداره، پس فکر میکنه همه ی انسانا میتونن پرواز کنن، اما مادر فهمیده که یه ادم نمیتونه پرواز کنه و این براش روتین شده پس غش میکنه 

برای همین ماها اگه چیزی رو ببین که خارج از روتینمون باشه تردش میکنیم و میگیم دیوونست

شاید ادمای روانی توی بیمارستانا واقعا سالم باشن! ولی چون اونجا میتونن با برچسب دیوونگی هر حرفی میخوان بزنن بدون اینکه قضاوت بشن اونجا میمونن..

 

شایدم نه، این یه تئوریه:)

Notes ۰
پست شده در Monday, 28 Tir 1400
views : ۸۱
Publish at : 11:43
Follow Me

𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒊𝒏𝒈

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)
𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒊𝒏𝒈

 

"نمیتونی بدون تغییر دادن سرشت انسان ها، قوانین رو تغییر بدی"

 

━─━────༺༻────━─━

 

حرف جالبی بود، راستش درسته

ما ادما از تغییر میترسیم، ازش فرار میکنیم

عادتمونه که همون روتین های کسل وار گذشته هامونو ادامه بدیم

ار حرفها و کاراشون پیروی میکنیم

در حین پیروی از اونها، یه مقدار تکنولوژیم قاطیش میکنیم

مثل استفاده از تلفن، قبلا برای صحبت بود، الان برای کارهای دیگه هم استفاده میشه

همین باعث میشه که روزها تکراری بشن و همین جوری بیان و برن و زندگی یه نوجوون ایرانی با افسردگی قاطی بشه

 

چون قبلا یه کاری سود نداشته،‌پس ینی الانم نداره

تفکر انسان این طوریه

اوه نه! فلان رشته نرو بدرد نمیخوره! تو باید اینو بخونی چون خیلی پول توشه.

ما ادما شاید از حقیقت مینرسیم. برای همینه که باور چیزایی که برامون غیرقابل باوره سخته و تا حدی غیرممکن!

این مثل فلسفست

تصور کنید که یه خانواده ی سه نفره که یه بچه ی سه ساله دارن سر میز نشستن و مادرخانواده داره توی اشپزخونه غذا درست میکنه.

بهو پدر خانواده شروع ب پرواز میکنه

بچه کوچولو خیلی ذوق میکنه و میگه وای چقدر باحال! و سعی میکنه به مامانشم نشون بده ولی مادر وقتی همسرشو اون طوری میبینه غش میکنه

دلیل این ری اکشن چیه؟

به خاطر اینه که اون بچه هنوز نمیدونه انسان چه توانایی هابیی داره و چی نداره، پس فکر میکنه همه ی انسانا میتونن پرواز کنن، اما مادر فهمیده که یه ادم نمیتونه پرواز کنه و این براش روتین شده پس غش میکنه 

برای همین ماها اگه چیزی رو ببین که خارج از روتینمون باشه تردش میکنیم و میگیم دیوونست

شاید ادمای روانی توی بیمارستانا واقعا سالم باشن! ولی چون اونجا میتونن با برچسب دیوونگی هر حرفی میخوان بزنن بدون اینکه قضاوت بشن اونجا میمونن..

 

شایدم نه، این یه تئوریه:)

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)

 

"نمیتونی بدون تغییر دادن سرشت انسان ها، قوانین رو تغییر بدی"

 

━─━────༺༻────━─━

 

حرف جالبی بود، راستش درسته

ما ادما از تغییر میترسیم، ازش فرار میکنیم

عادتمونه که همون روتین های کسل وار گذشته هامونو ادامه بدیم

ار حرفها و کاراشون پیروی میکنیم

در حین پیروی از اونها، یه مقدار تکنولوژیم قاطیش میکنیم

مثل استفاده از تلفن، قبلا برای صحبت بود، الان برای کارهای دیگه هم استفاده میشه

همین باعث میشه که روزها تکراری بشن و همین جوری بیان و برن و زندگی یه نوجوون ایرانی با افسردگی قاطی بشه

 

چون قبلا یه کاری سود نداشته،‌پس ینی الانم نداره

تفکر انسان این طوریه

اوه نه! فلان رشته نرو بدرد نمیخوره! تو باید اینو بخونی چون خیلی پول توشه.

ما ادما شاید از حقیقت مینرسیم. برای همینه که باور چیزایی که برامون غیرقابل باوره سخته و تا حدی غیرممکن!

این مثل فلسفست

تصور کنید که یه خانواده ی سه نفره که یه بچه ی سه ساله دارن سر میز نشستن و مادرخانواده داره توی اشپزخونه غذا درست میکنه.

بهو پدر خانواده شروع ب پرواز میکنه

بچه کوچولو خیلی ذوق میکنه و میگه وای چقدر باحال! و سعی میکنه به مامانشم نشون بده ولی مادر وقتی همسرشو اون طوری میبینه غش میکنه

دلیل این ری اکشن چیه؟

به خاطر اینه که اون بچه هنوز نمیدونه انسان چه توانایی هابیی داره و چی نداره، پس فکر میکنه همه ی انسانا میتونن پرواز کنن، اما مادر فهمیده که یه ادم نمیتونه پرواز کنه و این براش روتین شده پس غش میکنه 

برای همین ماها اگه چیزی رو ببین که خارج از روتینمون باشه تردش میکنیم و میگیم دیوونست

شاید ادمای روانی توی بیمارستانا واقعا سالم باشن! ولی چون اونجا میتونن با برچسب دیوونگی هر حرفی میخوان بزنن بدون اینکه قضاوت بشن اونجا میمونن..

 

شایدم نه، این یه تئوریه:)

Notes ۰
𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒊𝒏𝒈

𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒊𝒏𝒈

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)
𝑪𝒉𝒂𝒏𝒈𝒊𝒏𝒈

 

"نمیتونی بدون تغییر دادن سرشت انسان ها، قوانین رو تغییر بدی"

 

━─━────༺༻────━─━

 

حرف جالبی بود، راستش درسته

ما ادما از تغییر میترسیم، ازش فرار میکنیم

عادتمونه که همون روتین های کسل وار گذشته هامونو ادامه بدیم

ار حرفها و کاراشون پیروی میکنیم

در حین پیروی از اونها، یه مقدار تکنولوژیم قاطیش میکنیم

مثل استفاده از تلفن، قبلا برای صحبت بود، الان برای کارهای دیگه هم استفاده میشه

همین باعث میشه که روزها تکراری بشن و همین جوری بیان و برن و زندگی یه نوجوون ایرانی با افسردگی قاطی بشه

 

چون قبلا یه کاری سود نداشته،‌پس ینی الانم نداره

تفکر انسان این طوریه

اوه نه! فلان رشته نرو بدرد نمیخوره! تو باید اینو بخونی چون خیلی پول توشه.

ما ادما شاید از حقیقت مینرسیم. برای همینه که باور چیزایی که برامون غیرقابل باوره سخته و تا حدی غیرممکن!

این مثل فلسفست

تصور کنید که یه خانواده ی سه نفره که یه بچه ی سه ساله دارن سر میز نشستن و مادرخانواده داره توی اشپزخونه غذا درست میکنه.

بهو پدر خانواده شروع ب پرواز میکنه

بچه کوچولو خیلی ذوق میکنه و میگه وای چقدر باحال! و سعی میکنه به مامانشم نشون بده ولی مادر وقتی همسرشو اون طوری میبینه غش میکنه

دلیل این ری اکشن چیه؟

به خاطر اینه که اون بچه هنوز نمیدونه انسان چه توانایی هابیی داره و چی نداره، پس فکر میکنه همه ی انسانا میتونن پرواز کنن، اما مادر فهمیده که یه ادم نمیتونه پرواز کنه و این براش روتین شده پس غش میکنه 

برای همین ماها اگه چیزی رو ببین که خارج از روتینمون باشه تردش میکنیم و میگیم دیوونست

شاید ادمای روانی توی بیمارستانا واقعا سالم باشن! ولی چون اونجا میتونن با برچسب دیوونگی هر حرفی میخوان بزنن بدون اینکه قضاوت بشن اونجا میمونن..

 

شایدم نه، این یه تئوریه:)

 

"نمیتونی بدون تغییر دادن سرشت انسان ها، قوانین رو تغییر بدی"

 

━─━────༺༻────━─━

 

حرف جالبی بود، راستش درسته

ما ادما از تغییر میترسیم، ازش فرار میکنیم

عادتمونه که همون روتین های کسل وار گذشته هامونو ادامه بدیم

ار حرفها و کاراشون پیروی میکنیم

در حین پیروی از اونها، یه مقدار تکنولوژیم قاطیش میکنیم

مثل استفاده از تلفن، قبلا برای صحبت بود، الان برای کارهای دیگه هم استفاده میشه

همین باعث میشه که روزها تکراری بشن و همین جوری بیان و برن و زندگی یه نوجوون ایرانی با افسردگی قاطی بشه

 

چون قبلا یه کاری سود نداشته،‌پس ینی الانم نداره

تفکر انسان این طوریه

اوه نه! فلان رشته نرو بدرد نمیخوره! تو باید اینو بخونی چون خیلی پول توشه.

ما ادما شاید از حقیقت مینرسیم. برای همینه که باور چیزایی که برامون غیرقابل باوره سخته و تا حدی غیرممکن!

این مثل فلسفست

تصور کنید که یه خانواده ی سه نفره که یه بچه ی سه ساله دارن سر میز نشستن و مادرخانواده داره توی اشپزخونه غذا درست میکنه.

بهو پدر خانواده شروع ب پرواز میکنه

بچه کوچولو خیلی ذوق میکنه و میگه وای چقدر باحال! و سعی میکنه به مامانشم نشون بده ولی مادر وقتی همسرشو اون طوری میبینه غش میکنه

دلیل این ری اکشن چیه؟

به خاطر اینه که اون بچه هنوز نمیدونه انسان چه توانایی هابیی داره و چی نداره، پس فکر میکنه همه ی انسانا میتونن پرواز کنن، اما مادر فهمیده که یه ادم نمیتونه پرواز کنه و این براش روتین شده پس غش میکنه 

برای همین ماها اگه چیزی رو ببین که خارج از روتینمون باشه تردش میکنیم و میگیم دیوونست

شاید ادمای روانی توی بیمارستانا واقعا سالم باشن! ولی چون اونجا میتونن با برچسب دیوونگی هر حرفی میخوان بزنن بدون اینکه قضاوت بشن اونجا میمونن..

 

شایدم نه، این یه تئوریه:)

Notes ۰
پست شده در Sunday, 27 Tir 1400
views : ۲۳۹
Publish at : 08:20
Follow Me

𝑻𝒉𝒆𝒚 𝑻𝒆𝒍𝒍 𝑴𝒆 𝑰'𝒎 𝒂 𝑮𝒐𝒅

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)

 

"دلم خواست یکم بنویسم، یه اسپیشال اکشن کوچولو"

•───────•°•❀•°•───────•

 

 

در پشت بوم اروم باز شد...

پسری که قبلا میشناختمش با اسلحه توی دستش همون طور که گارد گرفته بود بیرون اومد

گفت: دستاتو بالای سرت بزار و حرکتی نکن، باید ببینمشون!

دستامو بالا گرفتم و با صدای بلند گفتم: میخوای دستگیرم کنی؟

-درسته، تو قوانینو شکستی

دستامو پایین اوردم و بلند خنده ی وحشیانه ای کردم، رفتارم اصلا شبیه دختر اروم چندلحظه ی پیش نبود

-من ماورای قوانین شما حرکت کردم، من ازادم!

-کسایی که از قوانین پیروی نکنن باید از بین برن

اشاره کرد و کفت: از لبه ی پشت بوم دور شو، اگه بیافتی میمیری

نیشخندی زدم: تو داری منو زنده میکنی که خودت بکشیم، رقت انگیزه.

 

نگاهی بهمون رد و بدل شد..

 

ازم پرسید: یه زمانی میشناختمت، عوض شدی... تو واقعا کی هستی؟

خندیدم: من خدام.. کسی که قراره حقیقت هایی که سازمان کوچیک تو از دنیای بزرگ ما مخفی کرده رو فاش کنم

به ساعتم نگاه کردم: وقت رفتنه

بدون اینکه برگردم چرخیدم و از لبه ی برج پایین پریدم

تنظیمات ساعت مچی دیجیتالیمو بررسی کردم و تجزیه ی مولکولیشو فعال کردم. 

نور آبی دورمو گرفت و چشمام بسته شد.. وقتی بیدار شدم همه چیز فرق میکرد

توی مکان جدیدی بودم.. جایی فرای ماورا، مکانی که همه چیز بوی دروغ رو میداد

 

و من قرار بود پرده ای که روی این دروغ هارو پوشونده رو کنار بزنم

بلند شدم و موهامو از جلوی چشمام کنار زدم

ساعتمو چک کردم و راه افتادم

همون طور که پیش میرفتم نیشخند زدم

"اره، و من خدای این دنیای جدید خواهم بود"

 

⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ─────

Notes ۲
پست شده در Sunday, 27 Tir 1400
views : ۲۳۹
Publish at : 08:20
Follow Me

𝑻𝒉𝒆𝒚 𝑻𝒆𝒍𝒍 𝑴𝒆 𝑰'𝒎 𝒂 𝑮𝒐𝒅

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)
𝑻𝒉𝒆𝒚 𝑻𝒆𝒍𝒍 𝑴𝒆 𝑰'𝒎 𝒂 𝑮𝒐𝒅

 

"دلم خواست یکم بنویسم، یه اسپیشال اکشن کوچولو"

•───────•°•❀•°•───────•

 

 

در پشت بوم اروم باز شد...

پسری که قبلا میشناختمش با اسلحه توی دستش همون طور که گارد گرفته بود بیرون اومد

گفت: دستاتو بالای سرت بزار و حرکتی نکن، باید ببینمشون!

دستامو بالا گرفتم و با صدای بلند گفتم: میخوای دستگیرم کنی؟

-درسته، تو قوانینو شکستی

دستامو پایین اوردم و بلند خنده ی وحشیانه ای کردم، رفتارم اصلا شبیه دختر اروم چندلحظه ی پیش نبود

-من ماورای قوانین شما حرکت کردم، من ازادم!

-کسایی که از قوانین پیروی نکنن باید از بین برن

اشاره کرد و کفت: از لبه ی پشت بوم دور شو، اگه بیافتی میمیری

نیشخندی زدم: تو داری منو زنده میکنی که خودت بکشیم، رقت انگیزه.

 

نگاهی بهمون رد و بدل شد..

 

ازم پرسید: یه زمانی میشناختمت، عوض شدی... تو واقعا کی هستی؟

خندیدم: من خدام.. کسی که قراره حقیقت هایی که سازمان کوچیک تو از دنیای بزرگ ما مخفی کرده رو فاش کنم

به ساعتم نگاه کردم: وقت رفتنه

بدون اینکه برگردم چرخیدم و از لبه ی برج پایین پریدم

تنظیمات ساعت مچی دیجیتالیمو بررسی کردم و تجزیه ی مولکولیشو فعال کردم. 

نور آبی دورمو گرفت و چشمام بسته شد.. وقتی بیدار شدم همه چیز فرق میکرد

توی مکان جدیدی بودم.. جایی فرای ماورا، مکانی که همه چیز بوی دروغ رو میداد

 

و من قرار بود پرده ای که روی این دروغ هارو پوشونده رو کنار بزنم

بلند شدم و موهامو از جلوی چشمام کنار زدم

ساعتمو چک کردم و راه افتادم

همون طور که پیش میرفتم نیشخند زدم

"اره، و من خدای این دنیای جدید خواهم بود"

 

⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ─────

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)

 

"دلم خواست یکم بنویسم، یه اسپیشال اکشن کوچولو"

•───────•°•❀•°•───────•

 

 

در پشت بوم اروم باز شد...

پسری که قبلا میشناختمش با اسلحه توی دستش همون طور که گارد گرفته بود بیرون اومد

گفت: دستاتو بالای سرت بزار و حرکتی نکن، باید ببینمشون!

دستامو بالا گرفتم و با صدای بلند گفتم: میخوای دستگیرم کنی؟

-درسته، تو قوانینو شکستی

دستامو پایین اوردم و بلند خنده ی وحشیانه ای کردم، رفتارم اصلا شبیه دختر اروم چندلحظه ی پیش نبود

-من ماورای قوانین شما حرکت کردم، من ازادم!

-کسایی که از قوانین پیروی نکنن باید از بین برن

اشاره کرد و کفت: از لبه ی پشت بوم دور شو، اگه بیافتی میمیری

نیشخندی زدم: تو داری منو زنده میکنی که خودت بکشیم، رقت انگیزه.

 

نگاهی بهمون رد و بدل شد..

 

ازم پرسید: یه زمانی میشناختمت، عوض شدی... تو واقعا کی هستی؟

خندیدم: من خدام.. کسی که قراره حقیقت هایی که سازمان کوچیک تو از دنیای بزرگ ما مخفی کرده رو فاش کنم

به ساعتم نگاه کردم: وقت رفتنه

بدون اینکه برگردم چرخیدم و از لبه ی برج پایین پریدم

تنظیمات ساعت مچی دیجیتالیمو بررسی کردم و تجزیه ی مولکولیشو فعال کردم. 

نور آبی دورمو گرفت و چشمام بسته شد.. وقتی بیدار شدم همه چیز فرق میکرد

توی مکان جدیدی بودم.. جایی فرای ماورا، مکانی که همه چیز بوی دروغ رو میداد

 

و من قرار بود پرده ای که روی این دروغ هارو پوشونده رو کنار بزنم

بلند شدم و موهامو از جلوی چشمام کنار زدم

ساعتمو چک کردم و راه افتادم

همون طور که پیش میرفتم نیشخند زدم

"اره، و من خدای این دنیای جدید خواهم بود"

 

⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ─────

Notes ۲
𝑻𝒉𝒆𝒚 𝑻𝒆𝒍𝒍 𝑴𝒆 𝑰'𝒎 𝒂 𝑮𝒐𝒅

𝑻𝒉𝒆𝒚 𝑻𝒆𝒍𝒍 𝑴𝒆 𝑰'𝒎 𝒂 𝑮𝒐𝒅

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)
𝑻𝒉𝒆𝒚 𝑻𝒆𝒍𝒍 𝑴𝒆 𝑰'𝒎 𝒂 𝑮𝒐𝒅

 

"دلم خواست یکم بنویسم، یه اسپیشال اکشن کوچولو"

•───────•°•❀•°•───────•

 

 

در پشت بوم اروم باز شد...

پسری که قبلا میشناختمش با اسلحه توی دستش همون طور که گارد گرفته بود بیرون اومد

گفت: دستاتو بالای سرت بزار و حرکتی نکن، باید ببینمشون!

دستامو بالا گرفتم و با صدای بلند گفتم: میخوای دستگیرم کنی؟

-درسته، تو قوانینو شکستی

دستامو پایین اوردم و بلند خنده ی وحشیانه ای کردم، رفتارم اصلا شبیه دختر اروم چندلحظه ی پیش نبود

-من ماورای قوانین شما حرکت کردم، من ازادم!

-کسایی که از قوانین پیروی نکنن باید از بین برن

اشاره کرد و کفت: از لبه ی پشت بوم دور شو، اگه بیافتی میمیری

نیشخندی زدم: تو داری منو زنده میکنی که خودت بکشیم، رقت انگیزه.

 

نگاهی بهمون رد و بدل شد..

 

ازم پرسید: یه زمانی میشناختمت، عوض شدی... تو واقعا کی هستی؟

خندیدم: من خدام.. کسی که قراره حقیقت هایی که سازمان کوچیک تو از دنیای بزرگ ما مخفی کرده رو فاش کنم

به ساعتم نگاه کردم: وقت رفتنه

بدون اینکه برگردم چرخیدم و از لبه ی برج پایین پریدم

تنظیمات ساعت مچی دیجیتالیمو بررسی کردم و تجزیه ی مولکولیشو فعال کردم. 

نور آبی دورمو گرفت و چشمام بسته شد.. وقتی بیدار شدم همه چیز فرق میکرد

توی مکان جدیدی بودم.. جایی فرای ماورا، مکانی که همه چیز بوی دروغ رو میداد

 

و من قرار بود پرده ای که روی این دروغ هارو پوشونده رو کنار بزنم

بلند شدم و موهامو از جلوی چشمام کنار زدم

ساعتمو چک کردم و راه افتادم

همون طور که پیش میرفتم نیشخند زدم

"اره، و من خدای این دنیای جدید خواهم بود"

 

⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ─────

 

"دلم خواست یکم بنویسم، یه اسپیشال اکشن کوچولو"

•───────•°•❀•°•───────•

 

 

در پشت بوم اروم باز شد...

پسری که قبلا میشناختمش با اسلحه توی دستش همون طور که گارد گرفته بود بیرون اومد

گفت: دستاتو بالای سرت بزار و حرکتی نکن، باید ببینمشون!

دستامو بالا گرفتم و با صدای بلند گفتم: میخوای دستگیرم کنی؟

-درسته، تو قوانینو شکستی

دستامو پایین اوردم و بلند خنده ی وحشیانه ای کردم، رفتارم اصلا شبیه دختر اروم چندلحظه ی پیش نبود

-من ماورای قوانین شما حرکت کردم، من ازادم!

-کسایی که از قوانین پیروی نکنن باید از بین برن

اشاره کرد و کفت: از لبه ی پشت بوم دور شو، اگه بیافتی میمیری

نیشخندی زدم: تو داری منو زنده میکنی که خودت بکشیم، رقت انگیزه.

 

نگاهی بهمون رد و بدل شد..

 

ازم پرسید: یه زمانی میشناختمت، عوض شدی... تو واقعا کی هستی؟

خندیدم: من خدام.. کسی که قراره حقیقت هایی که سازمان کوچیک تو از دنیای بزرگ ما مخفی کرده رو فاش کنم

به ساعتم نگاه کردم: وقت رفتنه

بدون اینکه برگردم چرخیدم و از لبه ی برج پایین پریدم

تنظیمات ساعت مچی دیجیتالیمو بررسی کردم و تجزیه ی مولکولیشو فعال کردم. 

نور آبی دورمو گرفت و چشمام بسته شد.. وقتی بیدار شدم همه چیز فرق میکرد

توی مکان جدیدی بودم.. جایی فرای ماورا، مکانی که همه چیز بوی دروغ رو میداد

 

و من قرار بود پرده ای که روی این دروغ هارو پوشونده رو کنار بزنم

بلند شدم و موهامو از جلوی چشمام کنار زدم

ساعتمو چک کردم و راه افتادم

همون طور که پیش میرفتم نیشخند زدم

"اره، و من خدای این دنیای جدید خواهم بود"

 

⊱ ────── {.⋅ ♫ ⋅.} ─────

Notes ۲
پست شده در Monday, 21 Tir 1400
views : ۲۵۶
Publish at : 03:20
Follow Me

Sky Full Of Stars

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)

Do we make sense? I think we do

ما بهم میایم؟ اره به نظرم..  

 

دلم میخواد اینجا، جایی باشه که همه بتونن بدون قضاوت شدن ازادانه حرف بزنن

از عقایدشون

از علایقشون

از ایده هاشون

از تئوری هاشون...

 

 

It's not about who is wrong

این راجب این نیست ک کی اشتباه میکنه 

As long as it feels right

تا وقتی که حس میکنیم درسته

منی وجود نداره

ما وجود داریم

چیزی که اینجا مهمه انسانیته.. چیزی فراتر از عشق و دانش و مهربانی...

چیزی به اسم"درک"

درک همنوع، هممون موجودات مخلوقی والاتر از خودمون هستیم

 

 

You're like a shooting star in the rain

تو مثل یه ستاره ی دنباله دار توی بارونی

 

سعی میکنیم خودمون باشیم، قراره که خودمون باشیم.

چون تو هیچوقت نمیتونی کلمه ی 

 Awesome 

رو بدون 

Me

تلفظ کنی:) 

 

اهنگ وب

"Under Your Scars"

از

"Godsmsck"

 

would You still be You

?..If We, weren't We 

Notes ۷
پست شده در Monday, 21 Tir 1400
views : ۲۵۶
Publish at : 03:20
Follow Me

Sky Full Of Stars

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)
Sky Full Of Stars

Do we make sense? I think we do

ما بهم میایم؟ اره به نظرم..  

 

دلم میخواد اینجا، جایی باشه که همه بتونن بدون قضاوت شدن ازادانه حرف بزنن

از عقایدشون

از علایقشون

از ایده هاشون

از تئوری هاشون...

 

 

It's not about who is wrong

این راجب این نیست ک کی اشتباه میکنه 

As long as it feels right

تا وقتی که حس میکنیم درسته

منی وجود نداره

ما وجود داریم

چیزی که اینجا مهمه انسانیته.. چیزی فراتر از عشق و دانش و مهربانی...

چیزی به اسم"درک"

درک همنوع، هممون موجودات مخلوقی والاتر از خودمون هستیم

 

 

You're like a shooting star in the rain

تو مثل یه ستاره ی دنباله دار توی بارونی

 

سعی میکنیم خودمون باشیم، قراره که خودمون باشیم.

چون تو هیچوقت نمیتونی کلمه ی 

 Awesome 

رو بدون 

Me

تلفظ کنی:) 

 

اهنگ وب

"Under Your Scars"

از

"Godsmsck"

 

would You still be You

?..If We, weren't We 

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)

Do we make sense? I think we do

ما بهم میایم؟ اره به نظرم..  

 

دلم میخواد اینجا، جایی باشه که همه بتونن بدون قضاوت شدن ازادانه حرف بزنن

از عقایدشون

از علایقشون

از ایده هاشون

از تئوری هاشون...

 

 

It's not about who is wrong

این راجب این نیست ک کی اشتباه میکنه 

As long as it feels right

تا وقتی که حس میکنیم درسته

منی وجود نداره

ما وجود داریم

چیزی که اینجا مهمه انسانیته.. چیزی فراتر از عشق و دانش و مهربانی...

چیزی به اسم"درک"

درک همنوع، هممون موجودات مخلوقی والاتر از خودمون هستیم

 

 

You're like a shooting star in the rain

تو مثل یه ستاره ی دنباله دار توی بارونی

 

سعی میکنیم خودمون باشیم، قراره که خودمون باشیم.

چون تو هیچوقت نمیتونی کلمه ی 

 Awesome 

رو بدون 

Me

تلفظ کنی:) 

 

اهنگ وب

"Under Your Scars"

از

"Godsmsck"

 

would You still be You

?..If We, weren't We 

Notes ۷
Sky Full Of Stars

Sky Full Of Stars

𝑰𝒕'𝒔 𝑱𝒖𝒔𝒕 𝑻𝒉𝒆 𝑫𝒂𝒓𝒌𝒏𝒆𝒔𝒔 :)
Sky Full Of Stars

Do we make sense? I think we do

ما بهم میایم؟ اره به نظرم..  

 

دلم میخواد اینجا، جایی باشه که همه بتونن بدون قضاوت شدن ازادانه حرف بزنن

از عقایدشون

از علایقشون

از ایده هاشون

از تئوری هاشون...

 

 

It's not about who is wrong

این راجب این نیست ک کی اشتباه میکنه 

As long as it feels right

تا وقتی که حس میکنیم درسته

منی وجود نداره

ما وجود داریم

چیزی که اینجا مهمه انسانیته.. چیزی فراتر از عشق و دانش و مهربانی...

چیزی به اسم"درک"

درک همنوع، هممون موجودات مخلوقی والاتر از خودمون هستیم

 

 

You're like a shooting star in the rain

تو مثل یه ستاره ی دنباله دار توی بارونی

 

سعی میکنیم خودمون باشیم، قراره که خودمون باشیم.

چون تو هیچوقت نمیتونی کلمه ی 

 Awesome 

رو بدون 

Me

تلفظ کنی:) 

 

اهنگ وب

"Under Your Scars"

از

"Godsmsck"

 

would You still be You

?..If We, weren't We 

Do we make sense? I think we do

ما بهم میایم؟ اره به نظرم..  

 

دلم میخواد اینجا، جایی باشه که همه بتونن بدون قضاوت شدن ازادانه حرف بزنن

از عقایدشون

از علایقشون

از ایده هاشون

از تئوری هاشون...

 

 

It's not about who is wrong

این راجب این نیست ک کی اشتباه میکنه 

As long as it feels right

تا وقتی که حس میکنیم درسته

منی وجود نداره

ما وجود داریم

چیزی که اینجا مهمه انسانیته.. چیزی فراتر از عشق و دانش و مهربانی...

چیزی به اسم"درک"

درک همنوع، هممون موجودات مخلوقی والاتر از خودمون هستیم

 

 

You're like a shooting star in the rain

تو مثل یه ستاره ی دنباله دار توی بارونی

 

سعی میکنیم خودمون باشیم، قراره که خودمون باشیم.

چون تو هیچوقت نمیتونی کلمه ی 

 Awesome 

رو بدون 

Me

تلفظ کنی:) 

 

اهنگ وب

"Under Your Scars"

از

"Godsmsck"

 

would You still be You

?..If We, weren't We 

Notes ۷